👄رمان عاشقانه «منحرفی» 🍒 پارت دوم
سعی کردم زود پست بزارم 🪐🪐
از رایان خداحافظی کردم و رفتم خونه یه صبحونه سبک خوردم بعد دیدم داره از کیرم خون میاد رفتم حموم دوش گرفتم و اومدم دیگگگ
+ سلام الا ما شب پارتی داریم میای
- سلام السا آره
+ راستی یه پسر هم بیار
- بی بی باشه
یه میکاپ کیوت کردم و یه لباس جسم پوشیدم و رفتم در رایان رو زدم
+ سلام رایان
- سلام
داشت به اندام من نگاه میکرد
آنقدر لباسم جضب بود که کیر گنده ام معلوم بود
+ من شب میرم پارتی میای
- آره راستی داری کجا میری برسونمت
+ اول میرم لباس مجلسی بخرم بعد میزنم کافه
- صبر کن الان میام
رفتیم و سوار ماشین شدیم.
رایان دستش رو آورد سمت ام ( البته تو ماشین) خواست کیرم رو بمالونه
+ رایان صبر کن
رفتیم لباس فروشی
یه پسر لات اونجا بود
- سلام خانم بفرمایید
+ سلام من یه دامن جضب سبز میخوام
- الا مراقب باش
+ رایان حواسم هست
اومد و اندازه ام رو گرفت و قایمکی که رایان نبینه کیرم رو میمالوند 🍒🤤
توگشم گفت : فردا شب ...
یه آدرس داد
خب تموم شد تا پارت بعدی بای 👋🏻