رمان کاراگاه ارنست b3
1 لایک داشتم خودم لایک زدم دو تا شد🤣🤣🤣
البته پارت قبلیم کم بود این بار جبران می کنم.
این قسمت: دوستان صمیمی ای که رازی را به هم نمی گویند.
خب ادامه
خرررررر پفففففففف🦅🦆
ساعت 12:30 بعد از ظهر بیدار شدم🩸🌹
رفتم کامپیوتر رو در اوردم📱💻
تحقیق کردم:(کلیک کلیک🫦🎀
نوشته بودند:«مارال ناتیو، جنایتکار حرفی ای👑🗡
دوست صمیمی: السا کوبدل🎃🧨
رو این قسمتش ایستادم... 💄🌈
رفتم در مورد السا تحقیق کردم:🐬🎏
دوست صمیمی فلان، فلان: فلان: فلان فلان فلاااااااااااان👘🧨
محل زندگی کنونی: لندن، محله فلان، کوچه فلان، پلاک فلان🫧👢
ولی تا حالا کسی رو اینقد زود و راحت پیدا نکرده بودم🙂😉
ماشین رو آماده کردم و همین طور جد جد جد جدمو🚗❤
تا اینکه:(درینگ درینگ. درینگ درینگ🐁🐩
جواب دادم🎁💎
تلفن: ارنســـــــــــــــــــــــــــــــت🫐☂️
زنم بود😐🫐
تلفن: از تک تک خونه ها تا گورستون شهر رو گشتم کجایـــــــــــــــیی ارن.ـــــــــــــــــــــــــــــــت👑💛
گفتم:«جد و آباد کشور رو هم می گشتی نبودم.» 👟🦚
تلفن: منظـــــورت چه کوفتیه؟ گردن کلفـــــت🧜🏻♀️💜
من: کشور دیگه🦠☘️
از پشت تلفن صدای سکته اومد😐🤎(سکته مگه صدا داره😐)
خب بازم دارم قاطی می کنم و البته خب کجا بودیمـــ🫦🎁
آها آها خلاصه داستانم اینکه...🌵🐢
نه صبر کن صبر کن داشتم لو میدادم(گوجه فرنگی❤🍅)
خب این بحث مسخره رو تمام کنیم و به داستانمون برسیم👙🎏
خب من سراغ اون آدرسی که نوشته بود رفتم و... 💜☂️
در زدم:(تق تق... 🧌💸
گفت:«کیه مگه نمیدونی الان وقت استراحت منه؟»🫐👑
من:«ببخشید مزاحمتون میشم اما من کاراگاه ارنست هستم🪠👟
گفت:«کاراگاه ارنست! همون کاراگاه ارنست معروفه؟ 🐬📱
من:«ببخشید مگه من توی کشورای دیگه هم معروف...» 💄🍅
در رو باز کرد و گفت:«دقیقا.»🐊💸
بعد شروع کردم به پرس و جو در مورد مارال ☂️💜
البته اون از اینکه مارال کجاست و چیکار داره می کنه و برنامش چیه و..... نمیدونه🧌🪠
اولین دوستان صمیمی که هیچ رازی را به هم نمی گویند🫦🎀
عه تموم برا پارت بعد حداقل 1 لایک 🍅❤💄