کاراگاه ارنست 2 7b(ببخشید اگه دیر شد)
| 🐾Maryam💕
این قسمت: فرار از قصر
هنوز دردی رو احساس نمی کردم! 🏍🚘
چشمامو باز کردم🌅🌇
امی جلوم با شمشیر مقدس(یک نوع شمشیر جادویی با قدرت رعد و برق سبز) یهو جلوم سبز شد! 🚚🚖
داشت با مارال مقابله میکرد...! 🚲🛺
امی:«خیلی ضعیف شدی! قبلا تیر میزدی لوستر میافتاد دستگیرش میکردی! 🚙🚛
من:«الان وقت این حرفا نیست!»🚒🚨
مارال هم شمشیر خیلی بزرگشو برداشت و بلندش کرد و با شدت تمام به زمین انداخت🚂⛺
از شدت زیادش از پله ها به سمت طبقه اول سرازیر شدیم! 🚡🚋
امی وقتی افتاد با اینکه خیلی درد داشت بلند شد و به هوا پرید، و بعد با شدت شمشیر مقدس رو به زمین پرت کرد🚜⛰️
بعد مارال با شدت به سمت باغ پرت شد و حتی پنجره هم شکست! ⛲🛴
و ما از این فرصت استفاده کردیم و با استفاده از شمشیر مقدس دیوار رو شکستیم و فرار کردیم🚐🤍
خیلی کوتاه بود... بای بای⛲🤍
منحرف راستی تو وبلاگ من فقط منحرف با طنز
🐾Maryam💕
6 ماه پیش
باشه